×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

تجربه زندگی

از آغاز تا پایان

شعر زیبای عروس ، اثری از از فرشید کیوانداریان

 

شعر بسیار زیبا و خواندنی عروس از فرشید کیوانداریان
فلک کور است
دل شوریده در شور است
صدای ساز می آید
زکوی دلبرم امشب
صدای خنده و آواز می آید
دلم بی وقفه میلرزد
نمیدانم چرا
تنگ است و میترسد

قدم لرزان به سوی کوچه می آیم
دو دستم را به روی یکدگر
باحرص می سایم
و با خود زیر لب آهسته میگویم:
خدایا ترس من از چیست؟
عروس جشن امشب کیست؟
صدای همهمه با ورد شیخ عاقدی
خاموش میگردد
دلم لرزان
سراپا گوش
نفس در سینه ام محبوس میگردد
صدای شیخ می آید
صدای شیخ می آید
وکیلم من ؟
عروس خانم وکیلم من؟
صدای آشنایی �بعـله� میگوید
و مردم
یکصدا باهم مبارک باد میگویند
خ خ خ خدای من
ص ص صدای اوست
صدای آشنای اوست!
دلم در سینه می افتد
برای لحظه ایی ساکت
برای
مدتی خاموش
و ناگه نعره ام در کوچه می پیچد
مبارک نیست
مبارک نیست
بگوییدم دروغ بود آنچه فهمیدم
نگار من عروس جشن امشب نیست
صدای ساز می آید
صدای نغمه و آواز می آید
طنین نعره ام در ساز می میرد
و داماد شاد و سرخوش
از نگارم بوسه میگیرد
فلک کور است
زمین و آسمان کور است
خدای مهربان هم
این زمان() است
خدای من چه کس میگوید اینسان
ساکت و آرام بنشینی؟
چه کس میگوید اینسان بی تفاوت
بر لب این بام بنشینی؟
اگر مردم نمی دانند
تو میدانی
همین دختر که امشب بـــــــــــله میگوید
عروسی را که امشب عاشقانه
ره به سوی حجله می پوید
قسم می خورد عروس ماست
عروس حجله گاه ماست
کجا شد عهد و پیمانش؟
کجا رفت آن قسمهایش؟
یعنی عهد و پیمان هیچ؟
وفا و عشق ایمان هیچ؟
منم هیچ؟
بوسه ها هم هیچ؟
قسمها،
اشکها،
لبخندها
حتی خدا هم هیچ؟
عجب یارب
چرا اینگونه خاموشی؟
نمی بینی؟
چرا در خود نمی جوشی؟
گمان دارم
توهم امشب قدح نوشی
وگرنه کی خدا این صحنه را میبیند و
آرام میگیرد
خدایی را که من دانم
دلش زین هرزه بدنام میگیرد
من امشب از خودم از تو
از این دنیا که هیچش اعتباری نیست
بیزارم
بسی بیمار بیمارم
رفیقان باده بردارید
سر بالین این بیمار بگذارید
مرا تنها
مرا تنهای تنها
با حشیش و چرس بگذارید
شما آخر نمیدانید
عروسی را بسوی حجله میرانید
که تا دیروز نگارم بود
چه میدانم
همین دیشب کنارم بود!
بهارم بود
تمام کشت و کارم بود
در آغوشش قرارم بود
نمیدانم چرا جغدان
به روی بام من امشب نمی خوانند ؟
دگر شومی تر از امشب چه می خواهند ؟
همین فردا
برای من دگر خورشید می میرد
دلم تا اوج دلتنگی
درون سینه میگیرد
چرا این آسمان امشب نمی بارد ؟
برای گریه کردن گر بهانه لازم است
این هم بهانه
پس چه می خواهد
فلک کور است
دلم ویران و رنجور است
چرا مردم ره این خانه را
باشوق می پویند؟
در آن خانه بجز نفرت چه می جویند؟
بمیرند آن کسانی را
که بر این جشن نا میمون
مبارک باد میگویند
به عشق و عاشقی سوگند
که این پیوند نافرخنده را
امشب مبارک نیست
چه سان گویم؟
نمیدانم!
ولیاما مبارک نیست
صدای ساز می آید
صدای نغمه و آواز می آید
نگارم شاد و خندان است
در و دیوارشان امشب چراغان است
درون حجله گاهش بوسه باران است
خدای من
به دامادش بگویید
نوعروسش با منش هم عهد و پیمان است
من امشب خسته و غمگین وبیمارم
من امشب ازخدا شاکی
من امشب از همه بیزار بیزارم
عروس ارزانی داماد
من این عفریته ننگین
که روزی روزگاری
قبله گاهم بود هم، دیگر نمی خواهم
من امشب باده می خواهم
رفیقان ، باده باز آرید
خدایا توبه بی توبه
مرا در خمره بگذارید.!

چهارشنبه 12 اردیبهشت 1391 - 4:45:11 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


جوک ها واستاتـــــــــــــــوس های جدید خیلی باحالن حتما ببینید


دلم تنگه


ستایش


اسلام علیک یا اباعبدالله حسین (ع)محرم تسلیت


چگونگی تغییر دادن پسورد آی دی یاهوی خود در یاهو مسنجر


طریقه حذف ایمیل یا ایدی در یاهو


متن ترانه های سیاوش


≋دریای من≋


شعرهای زیبا در مورد باران سری پنجم


شعرهای زیبا در مورد باران سری چهارم


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

238920 بازدید

50 بازدید امروز

40 بازدید دیروز

262 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements